رمان «تانگوی شیطان» اثر نویسندۀ مجارستانی «لاسلو کراسناهورکای» است که در سال 1985 منتشر شد. این رمان، اثری تیره، فلسفی و پیچیده است که در یک روستای متروک در مجارستان میگذرد. باران بیوقفه میبارد، زمین گلآلود است، و چند خانواده فقیر و درمانده در خرابههای باقیمانده از یک مزرعه اشتراکی زندگی میکنند. آنها احساس میکنند زندگیشان به پایان رسیده است؛ امّا ناگهان شایعهای پخش میشود که مردی به نام «ایریمیاس» که قبلاً یکی از اعضای گروهشان بوده و تصوّر میشد مرده است، بازگشته. «ایریمیاس» شخصیتی کاریزماتیک و مرموز است؛ برخی او را پیامبر میدانند، برخی شیطان. او با سخنان فریبندهاش روستاییان را قانع میکند که میتواند زندگیشان را از نو بسازد. امّا در حقیقت، هدف او چیزی جز استثمار و کنترل روانی آنها نیست. با وعدهی نجات، همه را وادار میکند که دارایی اندکشان را جمع کنند و به دنبال او بروند؛به نوعی سفر وهمآلود که بین ایمان و فریب، امید و ویرانی در نوسان است.
رمان ساختاری دَوَرانی و چرخشی دارد (مثل رقص تانگو): فصلها جلو میروند و سپس به عقب بازمیگردند، ماجراها از دید شخصیتهای مختلف روایت میشود، و در نهایت خواننده درمییابد که هیچ «پیشرفت واقعی» در کار نیست؛ فقط دور باطلی از تکرار، فریب و سقوط وجود دارد. «تانگو» در عنوان، استعارهای از ریتم فریبنده و اغواگر زندگی و سقوط است؛ گامی به جلو، گامی به عقب. «شیطان» همان نیروی فریب است. ممکن است قدرت، ایدئولوژی، یا خود انسان باشد. «ایریمیاس»، بهنوعی، همان شیطان مدرن است: نه موجودی ماورایی، بلکه انسانی با چهرهای کاریزماتیک و زبانی مسحورکننده که از ضعف و امید دیگران تغذیه میکند.
«کراسناهورکای» به سنّت نویسندگانی چون کافکا، بکت و داستایوفسکی نزدیک است. او جهان را بهسان جایی بیمنطق، پوچ و پُر از رنج میبیند، اما درعینحال میداند انسان همچنان در جستجوی معناست.
«تانگوی شیطان» رمانی است دربارهی ویرانی روح انسان مدرن، دربارۀ امیدهای واهی و تکرار بیپایان سقوط. خواندن این کتاب آسان نیست، امّا تجربهای عمیق، سنگین و فراموشنشدنی است. «کراسناهورکای» در آن، هم هنرمندِ زبان است، هم فیلسوفِ یأس.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .