اگر دکارت، کانت و هگل خودآگاه تفکر ما هستند که بهمنظور شناخت خود باید به بررسی آنها بپردازیم و برای دستیابی به قدرتی انتقادی با تأمل بر آنچه مارکس به طرز درخشانی سنگینی کابوسوارد مردگان میخواند، اسپینوزا در سوی مقابل آن چیزی است که واپس مانده شده تا بدین ترتیب نفوذ خویش را اعلام کند. از اینرو، اسپینوزا معرف تفکری است که علیه زمانۀ حاضر ما در همان زمان زایش آن، عَلَم اعتراض برداشت. هرچند، چه بسار سدۀ هفدهم مهیای چنین شیوهای از حیات نبود، صداهای امروزین در حمایت از اسپینوزا از تولد مجدد وی حکایت دارد. اسپینوزا قسمی «نابهنجاری وحشی» است، زیرا وی فیگوری است که به طرز ریشهای از زمانۀ خویش گسسته و وحشت بسیاری در قلب پدرانمان برانگیخته است، صدایی ناظر بر اعتراض در زمانۀ ما نیز. اسپینوزا نهتنها مجال این را فراهم میسازد که خطاهای سنت مسلط را شناسایی کنیم، بلکه رخصت میدهد به بدیلهای زندهای بنگریم که شاید همواره حاضر بودهاند، لیک به دلایلی گوناگون مبهم و ناملموس ماندهاند.
اسپینوزا به ما میآموزد که آزادی منوط است به قابلیت تجربه، تأیید و بنا کردن قسمی بدن اجتماعی شادمانه. چرا امروزه اسپینوزا؟ زیرا دموکراسی به قابلیت ما برای دگرگون ساختن شبکه های ترور به هیأت شبکه های شادمانی وابسته است.
شما می توانید با ثبت نظر و امتیاز خود ما را در بهبود محصولات یاری رسانید .